پیشنهاد شده بود که از خودم بنویسم
از خودم
چی بنویسم ...؟
داشتم فکر میکردم چی بنویسم
از کجا بنویسم
از اون جایی که کوچیک بودم و بعد از تولدم به جای اینکه بیان توی خونه و بعنوان اولین فرزند پسر فامیل پدری ( عمو زاده ها ) برام جشن بگیرند ، بردنم بیمارستان و چهل و پنج روز توی بیمارستان بستری بودم و حتی به روزی افتادم که بخاطر تنفس و له شدن گلو ، گلوم رو پاره کردن و لوله رد کردن برای نفس کشیدن من .
یا ازون جایی بگم که مادرم من و خواهرم که یکسال از من بزرگتره رو میزاشت زیر تخت و رو یخچال و ... ( با این که سنمون کم بود و هنوز نوزاد بودیم ) که بابا که مست میکنه و نصفه های شب میاد و عمدا روی تخت و روی لحاف تشک ها رژه میره تا بچه ها رو له کنه ، ما زیر پاش له نشیم .
یا از اون جایی بگم که جنگ شد و ما آواره این شهر و آون شهر شدیم و ترس از بابا و کتک زدن هاش و بد اخلاقی هاش و بدرفتاری هاش و فحش دادن هاش و تحقیر کردن هاش و... یک طرف ، اومدن سمت خونه ای که تازه ساخته شده بود توی آبادان و توسط خمپاره خراب شده بود و یهویی قش کرد و ناراحتی عصبی گرفت و همین مزید بر علت شد که مشکلات و گرفتاری ها و که چندین برابر خونه واده های عادی بود ، مشکلات بیکاری و کارنکردن بابا و بی پولی و نگاه به دست عمه و عمو کردن و همیشه توی حسرت موندن و با حسرت بزرگ شدن از طرف دیگه
از کجا بگم دیگه
نمیدونم
خلاصه این مقدمه نیست ولی خودش شروعی هستش بر نوشتن هرچیزی که میتونه زندگینامه بد یکی رو بنویسه . حالا شما خوب بخونید .
چی بگم والا
بریم برای شروع ...
یا علی
اشک و لبخند ...
ما را در سایت اشک و لبخند دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dmajid-shayesteh9 بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 4:49