نخستین همسر حضرت آدم ... !؟

ساخت وبلاگ

در دین مبین اسلام، خداوند حکیم، پس از آفرینش آسمان‌ها و زمین و خشکی‌ها و دریاها، بر آن شد تا اشرف مخلوقات و نمونه فوق‌العاده آفرینش خویش را خلق کند. از این روی، نخست “آدم” را آفرید و سپس “حوا” را از دنده‌های سمت چپ پیکر او خلق کرد. این روایت در قرآن مجید و همچنین در احادیث و روایات اسلامی به صورت کامل توضیح داده شده است. (برای نمونه به کتاب قصص الانبیا مراجعه کنید.)

اما این روایت تنها در اسلام نیامده. بلکه هزاران سال پیش از نزول قرآن و بعثت حضرت رسول اکرم (ص) نیز این داستان در تورات و بعدها در انجیل نیز تشریح گردیده بود. به خصوص روایت تورات به تفصیل و با بیان جزئیات دقیق بیان شده بود. به نوعی که می‌توان آن را مرجع تمام داستان‌های آفرینش در ادیان ابراهیمی قلمداد کرد.

اما ماجرای لیلیث که یک موضوع مجزا و متفاوت با سه کتاب مقدس ادیان ابراهیمی است، یک روایت فرعی از ماجرای آفرینش است که در ادامه به کم و کیف آن خواهیم پرداخت.

در کتاب تلمود که در میان برخی از فِرَق یهودی (که اکثرا نیز فرقه‌هایی تحریف شده هستند) به عنوان کتاب مقدس یاد می‌شود و به مطالب آن متعصبانه باور دارند، داستان آدم و حوا به گونه دیگری آمده.

تلمود کتابی است که مورد قبول برخی از فرقه‌های یهودی است. البته پیروان اصیل دین موسی (ع) که به کلیمیان مشهور هستند، این کتاب چندان ارج و قربی ندارد و آن‌ها به تورات به عنوان تنها کتاب اصیل خویش اقتدا می‌کنند. باری در میان برخی از فرقه‌های یهود می‌توان اثراتی از باور به تلمود را مشاهده کرد..

تلمود چنین می‌گوید که همسر نخست حضرت آدم،‌ زنی بود به نام “لیلیث” (Lilith). یَهُوه (نام خداوند در زبان یهودیان) پس از خلق آدم، یک انسان مونث به نام لیلیث را آفرید. لیلیث همچون آدم از خاک خلق شده بود. خداوند فرمان داد تا آن دو با یکدیگر جفت شده و پیمان زناشویی ببندند. یَهُوه امر کرد که لیلیث بایستی در اطاعت آدم بوده و پیرو او باشد. اما لیلیث که خود را همچون آدم از خاک و آفرینش خود را با او برابر می‌دانست، از آدم اطاعت نمی‌کرد و با او هم‌بستر نمی‌شد. این نافرمانی او موجب ناخهشنودی و نارضایتی آدم گردید.

مدتی چنین گذشت و آدم و لیلیث با کشمکش‌های فراوان با یکدیگر زندگی می‌کردند. لیلیث نهایتا به دلیل روحیه سرکشی که داشت و گمراه شدن توسط ابلیس، از برای رهایی از اطاعت آدم، راه فرار از بهشت را انتخاب نمود. پس روزی از روزها بدون اطلاع قبلی و به صورت ناگهانی بهشت را ترک کرد و به سوی دریای سرخ که جایگاه شیاطین و اهریمنان بود، گسیل یافت.

در آن‌جا لیلیث با ابلیس روبرو شد. ابلیس وی را در بند کرد و به اسارت خود درآورد. اما مدتی بعد، لیلیث هنگامی که متوجه شد جنس ابلیس از آتش است، این‌گونه برداشت کرد که به دلیل برتر بودن گوهر وجود ابلیس از خود، بایستی به اطاعت او تن دهد. آن دو با یکدیگر رابطه‌ای نامشروع را آغاز کردند. از این ارتباط، او باردار گشت و هر روز صد بچه‌شیطان (به‌نوعی خون‌آشام) به دنیا می‌آورد.

بعد از فرار لیلیث ار بهشت، خداوند از برای آن‌که توالد و تناسل بشر عقیم نماند، تصمیم گرفت جفتی دیگر برای آدم بیافریند. اما این بار دیگر مستقیم از خاک بهره نبرد. بل از دنده‌های آدم، حوا را آفرید. بدین‌ترتیب حوا که خود از آدم جدا شده و عنصر وجودی‌اش را از آدم می‌دید، برخلاف لیلیث، به صورت ارادی و آزادانه اطاعت از آدم را پذیرفت.

سال‌ها از این جریان گذشته بود. آدم دیگر لیلیث را فراموش کرده و با حوا روزگار خوشی را در بهشت سپری می‌کرد. هنگامی‌که لیلیث از این رویداد آگاه می‌شود، به حوا حسادت کرده و از این‌که فراموش گشته است، خشمگین شد. پس برای گرفتن انتقام از آن‌ها، خود را به‌شکل معشوقه‌اش ابلیس درآورده و یواشکی درون بهشت شد. آن‌جا آدم و حوا را فریب داده و سبب شد تا آن دو از میوه ممنوعه تناول کنند.

باقی داستان همچون روایت موجود در تورات و قرآن است: هنگامی که خدا از نافرمانی آدم و حوا آگاه شد، آن دو را از بهشت اخراج کرد و همچنین جاودانه بودن را نیز از آن دو سلب کرد تا فانی گردد. اما در ادامه داستان یک اتفاق دیگر در روایت تلمود آمده است که در قرآن و تورات نیست و آن این است که لیلیث به‌خاطر نخوردن از میوه ممنوعه، برخلاف آدم و حوا که جاودانگی‌شان رااز دست دادند، همچنان جاودانه ماند!

باری داستان تلمود در این‌جا به پایان نمی‌رسد. ادامه روایت بدین‌گونه است که پس از این رویدادها، خداوند برای متوقف کردن لیلیث، دست‌به‌کار می‌شود و سه فرشته به سوی او می‌فرستد و تهدید می‌کند که اگر به بهشت بازنگردد و به خدا و آدم اطاعت نکند، هر روز یکی از بچه‌هایش نابود خواهد شد.

لیلیث که در این مدت به سبب بندگی کردن از شیطان، به شدت گستاخ و سرکش‌تر از قبل شده بود، قلبش سیاه شده و دیگر حاضر به اطاعت از خدا نبود. پس نافرمانی کرد و عذاب را بر بازگشت ترجیح داد. از همان لحظه به فرمان خدا هر روز یکی از فرزندان لیلیث کشته می‌شود.

از سوی دیگر، لیلیث نیز چون مرگ فرزندانش را می‌بیند، خشمگین شده و از برای انتقام فرزندانش، هر روز یک نوزاد از تبار آدم و حوا را می‌کشد. این اقدام او خواهد داشت تا روز قیامت که فرصت توبه‌اش به پایان برسد و به همراه ابلیس برای همیشه به دوزخ فروافتد.

آیا اسطوره لیلیث حقیقت دارد؟

ما مسلمانان این اسطوره را نمی‌پذیریم چرا که در قرآن نشانی از این داستان نیست. همچنین در تورات نیز اثری از این روایت نیست و هرآن‌چه که هست، برآمده از کتاب تلمود است. کتاب تلمود نیز یک اثر انجرافی است. یهودیان واقعی پیرو حضرت موسی کلیم‌الله (ع) به تلمود باور ندارند. این کتاب تنها مورد پذیرش برخی فرقه‌های تحریف‌شده از یهودیان است.

در میان مسیحیان نیز با توجه بهآن‌که آن‌ها تورات را در کنار انجیل به عنوان کتاب مقدس خویش باور دارند، داستان موجود در تورات ارجحیت دارد و ماجرای منعکس شده در تلمود را نمی‌پذیرند.

همچنین بنابر نظر اکثر آیات عظام و بزرگان اهل تشیع و اهل تسنن، این ماجرای لیلیث و ارتباط آن با آدم ابوالبشر، یک موضوع انحرافی و تحریفی است که برای گمراه‌ ساختن پیروان ادیان ابراهیمی ساخته و پرداخته شده است.

ریشه اسطوره لیلیث دقیقا در کجاست؟

شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید این داستان ساخته و پرداخته یهودیان پیرو کتاب تلمود نیز نمی‌باشد. بلکه ریشه آن به افسانه‌های بدوی و بسیار قدیمی در بین‌النهرین بازمی‌گردد.

اسطوره لیلیث در اساطیر کهن خاورمیانه به گونه دیگری آمده است. در نزد اقوام سومری که کمابیش پنج‌هزار سال پیش در حدود عراق فعلی می‌زیستند، لیلیث خدای طوفان بود و حامل بیماری و مرگ. در اساطیر آشوری، بابلی و اکدی نیز از او یاد شده است. برای نمونه در اساطیر بابلی او را ایزدبانویی فاحشه میدانند که در خواب به مردان نزدیک شده و از آن‌ها آبستن می‌شود.

این اسطوره‌ی فاحشه و نماینده شر و تاریکی، در افسانه‌های دیگر ملل نیز رسوخ کرده است. مثلا ترکـ‌ها، در داستان‌ها و افسانه‌های خود از زنی به نام “آل نه‌نه سی” یاد می‌کنند که زنی بلند اندام است و برای دزدیدن نوزادِ زنِ تازه زایمان کرده، به سراغ او می‌آید. مردم نیز برای پیش‌گیری از آسیب رسیدن به نوزاد، به لباس طفل سنجاق می‌زنند. زیرا بر این باورند که “آل نه‌نه سی” از ادوات آهنی می‌ترسد. این باور ترک‌ها در میان ایرانیان نیز ریشه کرده است. تا همین چند ده سال پیش در روستاهای ایران‌زمین، نوزاد را تنها نمی‌گذاشتند چرا که معتقد بودند “آل” او را خفه خواهد کرد. برخی از فرقه‌های یهودی نیز برای پیشگیری از آسیب رساندن لیلیث به نوزاد، گردن‌بندی را که نام سه فرشته مقدس در آن حک شده است به گردن نوزاد می‌اندازند.

من حیث المجموع، داستان و افسانه مربوط به لیلیث، باقی مانده از باورها و عقاید کهن در خاورمیانه است. ریشه این افسانه‌ها بسیار قدیمی و به قدمت حدود پنج هزار سال می‌باشد. برخی از یهودیان اححتمالا در زمان اسارت در بابل این افسانه‌ها را فراگرفته و با خود به اورشلیم بردند. بدین‌ترتیب این تحریفات به مرور زمان با باورهای دینی یهود و مفاهیم ابراهیمی اختلاط گردید و به صورت یک داستان تحریف شده و الحاقی در میان برخی از فرقه‌های یهودی باقی ماند.

تفاوت آفرینش زن در دیدگاه ادیان ابراهیمی و تحریفات بنی‌اسراییلی

روایت خلقت آدم و حوا در قرآن، انجیل و تورات به صورت مشابه بیان شده است. این سه کتاب، نماینده صدیق سه دین اسلام، مسیحیت و یهودیت هستند که به ادیان ابراهیمی مشهور می‌باشند. این روایت به صورت خلاصه از قرار زیر است:

خداوند انسان را از خاک آفرید. سپس از دنده چپ آدم، حوا را آفرید. فرزندان آن‌ها رشد کردند و اندک اندک زاد و ولد کرده و نسل آدمیزاد در زمین گسترش یافت. آن‌ها در بیهشت می‌زیستند. شیطان که طرد شدن خود از درگاه خداوند را از تقصیر آدم می‌دانست، توطئه‌ای ترتیب داد و آن‌ها را بفریفت. آدم و حوا از بهشت اخراج شده و در زمین ساکن شدند و این آغاز زندگی آدمیان در زمین بود.

اما در تلمود که یک کتاب تحریف شده است و برخی از فرقه‌های منحرف‌شده یهود بدان ایمان دارند، داستان به گونه دیگری نقل شده است. این داستان تماما تحریفات بوده و با تمام آموزه‌های اسلامی، یهودی و مسیحی متفاوت است. داستان از این قرار است:

آدم را زنی بود به نام لیلیث. او از تبار اجنه و ابلیس بود (یعنی عنصر وجودی‌اش از آتش بود نه از خاک). او از آدم فرمان نمی‌برد و خود را برتر از وی می‌دانست. لذا آدم شکایت به نزد خدا برد و خداوند لیلیث را از عقد آدم درآورد و حوا را همچون آدم از خاک خلق کرد تا همسنگ آدم بوده و فرمانبردار وی گردد.

این روایت همان‌گونه که واضح است، هیچ مبنای دینی و منطقی ندارد. از همین روی است که اصولا اسراییلیات در تضاد با آموزه‌های اصیل اسلام و یهود بوده و قابل اعتماد و اعتنا نیستند.

لیلیث و لوسیفر

لوسیفر نام دیگر ابلیس (شیطان) است. او بنابر متون یهودی متاخر، پیش از تبعید از درگاه خداوند لوسیفر نام داشت. اما این نام بایستی جعلی باشد چرا که ریشه نسبتا جدید لاتین دارد.

اما نام لوسیفر در عهد عتیق (تورات) یک بار آمده است. این نام در کتاب اشعیا به عنوان یک صفت استفاده شده است و بعید نیست که نمونه لاتین آن برگرفته از همین نام قدیمی عبری باشد.

در منابع جدیدتر هنگام بررسی و نقد لیلیث و روایات مربوط به او، معمولا از نام لوسیفر برای نامیدن شیطان استفاده می‌کنند. به طور کلی لوسیفر در ادبیات جدید غرب (از رنسانس به بعد) بسیار پرکاربرد است. در کتاب کمدی الهی دانته نیز با شخصیت لوسیفر روبرو می‌شویم.

نقد اسطوره لیلث

همانگونه که گفته شد این داستان و این روایت ریشه در اسراییلیات دارد. تلمود کتابی است که به گواه یشتر پژوهشگران، اثری تحریف شده و جعلی بوده و مطالب آن را نباید خیلی جدی گرفت.

حتی بسیاری از یهودیان این کتاب را نمی‌پذیرند. آن‌ها معتقد هستند که تنها تورات (عهد عتیق) کتاب قابل استناد دین یهود است و نباید به کتبی نظیر تلمود که توسط خاخام‌ها نگارش یافته است، اعتنا کرد.

از همین روی و به این دلیل که این داستان تنها در تلمود و با ذکر جزئیات دقیق آمده است و اثری از آن نه در تورات، نه در انجیل و نه در قرآن کریم نیست، لذا می‌هوان با اطمینان این روایت را جعلی و مردود دانست.

جدای از بحث دینی، به لحاظ عقلی نیز روایت لیلث مردود است. این که او همچون آدم آفریده شد اما ناگهان جاودان گشت و به همسری ابلیس (لوسیفر) درآمد و عمر جاودانه یافت، با عقل سلیم جور در نمی‌آید!

به طور کلی باید گفت که اصل ماجرا همان است که در قرآن و تورات آمده: آدم و همسرش حوا از خاک آفریده و در بهشت سکونت داده شدند و سپس بر اثر گناهی مستحق مجازات شده و به زمین تبعید گردیدند. باقی موارد نظیر لیلیت و خیانت او به آدم و نافرمانی و سرکشی و رفتن به دامان ابلیس که در تلمود آمده است، مطالب جعلی و الحاقی است.

اشک و لبخند ...
ما را در سایت اشک و لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmajid-shayesteh9 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 20 آبان 1402 ساعت: 0:51